broach
معنی
سیخ، سنجاق کراوات، شکل سیخ، برش، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن
سایر معانی: سوراخ کردن بشکه، مطرح کردن، به موضوعی (معمولا ناخوشایند) اشاره کردن، پیش کشیدن (مطلب)، لب گشادن، سیخ کباب، میله، (زبانه یا تیغه ی دستگاهی که برای ایجاد یا گشاد کردن سوراخ به کار می رود) زبانه ی مته، بشکه سوراخ کن، گشاد کردن (سوراخ)، فراخ کردن (سوراخ یا دهانه)، سوراخ (ایجاد شده توسط مته)، سوراخی که در بشکه ی آبجو و شراب و غیره می کنند تا محتویات آن را بیرون بیاورند، شکل سی، بشکل مته، سورا کن، سورا کردن، نوشابه دراوردن از چلیک، بسی کشیدن
سایر معانی: سوراخ کردن بشکه، مطرح کردن، به موضوعی (معمولا ناخوشایند) اشاره کردن، پیش کشیدن (مطلب)، لب گشادن، سیخ کباب، میله، (زبانه یا تیغه ی دستگاهی که برای ایجاد یا گشاد کردن سوراخ به کار می رود) زبانه ی مته، بشکه سوراخ کن، گشاد کردن (سوراخ)، فراخ کردن (سوراخ یا دهانه)، سوراخ (ایجاد شده توسط مته)، سوراخی که در بشکه ی آبجو و شراب و غیره می کنند تا محتویات آن را بیرون بیاورند، شکل سی، بشکل مته، سورا کن، سورا کردن، نوشابه دراوردن از چلیک، بسی کشیدن
دیکشنری
باز کردن
اسم
skewer, ramrod, grill, poker, spit, broachسیخ
broach, brooch, scarf pin, tiepinسنجاق کراوات
cutting, cut, incision, section, slice, broachبرش
broachشکل سیخ
فعل
puncture, delve, pierce, pierce, dig a hole, broachسوراخ کردن
broachنوشابه دراوردن
broach, spit, trussبسیخ کشیدن
broach, infringe, transgress, contraveneتخلف کردن از
broachبرای نخستین بار باز کردن
broachباز کردن یا مطرح نمودن
ترجمه آنلاین
برس
مترادف
advance ، approach ، bring up ، hint at ، interject ، interpose ، introduce ، mention ، moot ، move ، offer ، open up ، propose ، raise subject ، speak of ، submit ، suggest ، talk of ، touch on ، ventilate