commingle
/kəˈmɪŋɡl̩/

معنی

بهم امیختن، بهم مخلوط کردن
سایر معانی: (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن

دیکشنری

مخلوط کردن
فعل
commingle, shuffleبهم مخلوط کردن
shuffle, coalesce, commingle, fold, immingle, interfuseبهم امیختن

ترجمه آنلاین

مخلوط کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.