خطر ناک، بسیار دشوار، بسیار نیرومند، وابسته به هرکول سایر معانی: (معمولا h کوچک) تهمتن، نیرومند و درشت اندام، غول پیکر، دشوار، کمرشکن، توان فرسا، وابسته به هرکول (قهرمان افسانه ای)، هرکولی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جای مرتفع، بلند پایه، رفیع، وافرگران، تند زیاد، با صدای زیر، اندکی فاسد، رشید، علیه، با صدای بلند، بلند، خوشحال، علوی، خشن، عالی، گزاف، مرتفع، زیاد، عالی مقام، عالیجناب، علی، متعال، بو گرفته ...
گردن کلفت، اوباش، لوطی محله سایر معانی: تبهکار، چاقوکش، (جمع) اراذل و اوباش
ولگرد، جوان اوباش صفت سایر معانی: (خودمانی) تبهکار (به ویژه جوان)، شرور، لات [فوتبال] به گیرانداختن- قلاب کردن
وسیع، بسیار خوب، پهناور، عظیم، عالی، ممتاز، گزاف، عظیم الجثه، کلان، بی اندازه، بیکران سایر معانی: بسیار بزرگ، سترگ، نهمار، سهمگین، گت، تنومند، (در اصل) بی حد و حصر، بی نهایت، بی پایان [ریاضی ...
عظمت، زیادی، بیکرانی سایر معانی: بزرگی زیاد، سترگی، نهماری، گتی، تنومندی، پهناوری، بی پایانی [ریاضیات] بی کرانی، زیادی
نساجی، دستگاه بافندگی، کارگاه بافندگی، جلوهگری از دور، جولایی، بزرگ جلوه کردن، ازدور نمودار شدن، پدیدارازخلال ابرها، از خلال ابر یا مه پدیدار شدن سایر معانی: (معمولا با: the) هنر بافندگی، با ...
بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کار، جنایت امیز سایر معانی: آدم بدکار، آدم تبهکار، بدکردار [حقوق] تبهکار، بزهکار، جنایتکار، مجرم، محکوم
چاق، جسیم، جامد، وزین سایر معانی: (نادر) رجوع شود به: massive، متراکم، غلیظ
(خودمانی) عضو دار و دسته ی بزهکاران، گانگستر، غضو دسته جنایتکاران، کانگستر
بطور برجسته یا قابل ملاحظه
دارای رشد بی رویه، فزون رسته، انبوه، پر تراکم