فرو بردن سایر معانی: 1- (سنگر یا جان پناه و غیره) کندن 2- سنگر گرفتن، (در پناه چیزی) جایگزین شدن 3- (عامیانه) سخت شروع به کار کردن 4-(عامیانه)خوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(شدیدا) سرزنش کردن، بازخواست کردن، ملامت سخت، سخت ملامت کردن
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
رهایی، گریز، فرار، فر، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن، فرار کردن، گریختن، در رفتن سایر معانی: خلاصی، نجات، ورمالیدن، گالیدن، جان به در بردن، (از خطر) جستن، (آسیب و غیره) - ندیدن، ...
طفره رفتن، تجاهل کردن، طفره زدن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از سایر معانی: (با زرنگی از چیزی دوری کردن) از زیر (چیزی) در رفتن، شانه خالی کردن، زیربار (چیزی) نرفتن، طفره زدن (یا رف ...
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه، در بدن فرو کردن سایر معانی: گوشت (در بدن انسان یا جانور زنده)، ماهیچه، سطح بدن، پوست، تن روی، گوشت میوه (که بین هسته و پوست قرار دارد)، میان ...
نیا، جد اعلی، احتراز کردن، صرف نظر کردن، خود داری کردن، اجتناب کردن از، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، گذشتن از سایر معانی: اغماض کردن، دست کشیدن از، احتراز کردن از، چشم پوشی کردن، ...
پیش رفتن، مقدم بودن بر، پیش از چیزی واقع شدن سایر معانی: ارجحیت داشتن، (از نظر زمان یا مکان یا رتبه) جلوتر بودن، پیش بودن، قبلا آمدن، ارشدیت داشتن، رجوع شود به: forgo
دارای دانه های ریز، دانه دانه سایر معانی: شامل دانه یا حبه، دانه دار، دانه مانند، حبه مانند، دانه ای [شیمی] دانه ای [عمران و معماری] دانه ای [زمین شناسی] دانه ای [ریاضیات] دانه ای، مدور، هست ...
با صدای بلند نطق کردن سایر معانی: اینچنین سخنرانی کردن، (سخنرانی دراز و پرجوش و خروش یا پر انتقاد) نطق طعن و لعن آمیز، نطق آتشین، رجز خوانی، نصیحت
فرض کردن، برانگاشتن سایر معانی: فرضیه درست کردن، گمانه کردن، نهشته کردن، فر کردن
عشیره، خویشاوند، خودی سایر معانی: خویشاوند (به ویژه مرد)، خویشاوند ازجنس مذکر