forbear
معنی
نیا، جد اعلی، احتراز کردن، صرف نظر کردن، خود داری کردن، اجتناب کردن از، خودداری کردن از، امساک کردن، گذشت کردن، گذشتن از
سایر معانی: اغماض کردن، دست کشیدن از، احتراز کردن از، چشم پوشی کردن، بردباری کردن، پرهیز کردن، رجوع شود به: forebear
[حقوق] جد، نیا
سایر معانی: اغماض کردن، دست کشیدن از، احتراز کردن از، چشم پوشی کردن، بردباری کردن، پرهیز کردن، رجوع شود به: forebear
[حقوق] جد، نیا
دیکشنری
ببخشید
اسم
granddad, grandpapa, ancestor, ancestor, forefather, forbearنیا
forbear, forebearجد اعلی
فعل
forbear, avoidاحتراز کردن
forgo, forbear, keep from, resistخودداری کردن از
forbear, scrimpامساک کردن
forbear, remiseگذشت کردن
pass up, betake, withdraw, call off, forbear, forgetصرف نظر کردن
traverse, overpass, forbearگذشتن از
shun, elude, forbearاجتناب کردن از
withhold, desist, eschew, forbear, refrainخود داری کردن
ترجمه آنلاین
تحمل کردن
مترادف
abstain ، avoid ، bridle ، cease ، curb ، decline ، desist ، escape ، eschew ، evade ، forgo ، go easy ، hold back ، inhibit ، keep ، keep from ، omit ، pause ، refrain ، restrain ، sacrifice ، shun ، stop ، withhold