جوش شیار جناغی [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] نوعی جوش شیاری که به شکل جناغ است
واژههای مصوب فرهنگستان
قدردانی کردن، درک کردن، تقدیر کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن سایر معانی: سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حک شده سایر معانی: (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن
عادت، خوی، رسم، عرف، مرسوم، سنت، حقوق گمرکی، برحسب عادت سایر معانی: خویگیری، تراداد، برمانه، دیرمانه، (جمع) حقوق گمرکی، (مالیات) گمرک، (عوارض) گمرکی، (جمع با فعل مفرد) اداره ی گمرک، گمرکات، ...
ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی سایر معانی: (وابسته به عادت و خو) عادتی، (وابسته به رسم و سنت) سنتی، راستاد، روا، (حقوق) عرفی [حقوق] عرفی، رایج، سنتی، مرسوم
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب سایر معانی: طبع، منش، قلق، آرایش، طرز قرار گیری، استقرار، ترتیب، رزم آرایی، نظم، میل، گرایش، استعداد، آمادگی، اختیار، آزاد کاری ...
عادی بودن، معمول بودن، معتادیت، خوگرفتگی
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه سایر معانی: خصلت، منش، سرشت، خلق و خو، نهاد، طبع، عادت م، مرسوم
انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی بجلو و پایین سایر معانی: سرازیری، سربالایی، کژینگی، شیبداری، (فکر و احساس) میل، گرایش، طبع، زاویه ی شیب، میزان شیب، تعظیم خفیف، سرفرودآوری، سیرت، طب ...
سیم، بند، خط، دهنه، لجام، طرح، رشته، سطر، ریسمان، رده، جاده، رسن، مسیر، ردیف، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، اراستن، پوشاندن، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن سایر معا ...
خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن سایر معانی: نیک بخت، بلند اختر، خوشبختی آور، بلاگردان، شگون دار، دارای آمد، فرخ، فرخنده، از روی خوش شانسی ...
شیار بینی ـ لبی [علوم تشریحی] شیاری که از مجاورت پرۀ بینی تا گوشۀ دهان، در محل اتصال لب بالا و لب پایین، کشیده میشود