appreciate
معنی
قدردانی کردن، درک کردن، تقدیر کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن
سایر معانی: سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر مساعد) ارزیابی کردن، (در مورد قیمت و ارزش) بالا رفتن یا بردن، ترقی کردن (در مقابل: depreciate)، قدردانی کردن از
[حقوق] تعیین کردن ارزش، تقویم کردن، ارزیابی کردن، درک کردن، افزایش یافتن (یا دادن) ارزش، قدردانی کردن
سایر معانی: سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر مساعد) ارزیابی کردن، (در مورد قیمت و ارزش) بالا رفتن یا بردن، ترقی کردن (در مقابل: depreciate)، قدردانی کردن از
[حقوق] تعیین کردن ارزش، تقویم کردن، ارزیابی کردن، درک کردن، افزایش یافتن (یا دادن) ارزش، قدردانی کردن
دیکشنری
قدردانی
فعل
understand, comprehend, realize, perceive, appreciate, fathomدرک کردن
appreciate, foreordain, thankتقدیر کردن
acknowledge, value, appreciateقدردانی کردن
feel, sense, appreciate, sensateاحساس کردن
appreciateبربهای چیزی افزودن
appreciateقدر چیزی را دانستن
ترجمه آنلاین
قدردانی
مترادف
acknowledge ، be appreciative ، be indebted ، be obliged ، enjoy ، flip over ، freak out on ، get high on ، give thanks ، groove on ، welcome