customary
/ˈkəstəˌmeri/

معنی

ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی
سایر معانی: (وابسته به عادت و خو) عادتی، (وابسته به رسم و سنت) سنتی، راستاد، روا، (حقوق) عرفی
[حقوق] عرفی، رایج، سنتی، مرسوم

دیکشنری

عادی
صفت
traditional, common, customary, usual, standard, prevalentمرسوم
usual, normal, customary, madeمعمول
ordinary, normal, common, regular, usual, customaryعادی
simple, easy, plain, naive, modest, customaryساده
habitual, customaryعادتی

ترجمه آنلاین

مرسوم

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.