خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن سایر معانی: (ساختمان و غیره) خراب کردن، منهدم کردن، درهم کوبیدن، واریزاندن، (مجازی) نابود کردن، بلعیدن [مهندسی گاز] ویران کردن، ازمیان برداشتن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن، عفریت سایر معانی: روح خبیث، لبنگ، ابلیس، آدم خبیث، دیو سرشت، آدم شیطان صفت، ابلیس مانند، اهریمنی، شیطانی، آدم ماهر، آدم زبردست، خوره ی کاری، افسانه یونان خ ...
خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...
توده، کومه، دسته علف و غیره سایر معانی: (تکه ی نرمی از هر چیز به ویژه غذا) چونه، قلنبه، لخته، کلمبه، (مقدار کمی از هر چیز آبگونه به ویژه مشروب) قطره، چکه، چکیده، (مقدار کمی از هر چیز) ذره، خ ...
رجوع شود به: folderol
حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه سایر معانی: سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته [کامپیوتر] اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
پر خوردن، از روی حرص و ولع خوردن سایر معانی: پر خوری کردن، لاح زدن، باولع خوردن
موجود وهمی سایر معانی: گرملین (موجود جن مانند خیالی و کوچکی که به شوخی گفته می شود باعث خراب شدن هواپیماها و به هم خوردن کارهاست)، موجود وهمی مثل جن و پری
خمر، حرص زدن، سر کشیدن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
خوک صفت (کثیف و پرخور و آزمند و خودخواه)، خوکسان، خوکوار، خوک مانند
تکه بزرگ، کلوخه سایر معانی: تکه ی بزرگ (به ویژه گوشت یا نان)، گوشتپاره، پاره ی نان، قلنبه، راسته ی گوشت، (خودمانی) مرد خوش هیکل و جذاب، هیکل دار و گیرا، (مرد) تیکه
میلیون، هزار در هزار سایر معانی: یک میلیون واحد پولی (مثلا یک میلیون دلار)، (عامیانه) مقدار زیاد، یک عالمه، هزاران هزار، میلیون (هزار هزار) [ریاضیات] میلیون، هزار هزار، 106 ...