guzzle
معنی
خمر، حرص زدن، سر کشیدن، بلعیدن، حریصانه خوردن
سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
دیکشنری
گوزل
اسم
wine, alcoholic beverages, booze, guzzle, alcoholicsخمر
guzzleحرص زدن
فعل
guzzle, quaff, crane the neck, drift in, drop in, stretch one's neckسر کشیدن
devour, swallow, engorge, guzzle, gorge, ingurgitateبلعیدن
guzzle, gobble, devour, engorge, gut, lapحریصانه خوردن
ترجمه آنلاین
لقمه
مترادف
bolt ، booze ، carouse ، cram ، devour ، englut ، gobble ، gorge ، gormandize ، imbibe ، ingurgitate ، knock back ، quaff ، slop ، slosh ، soak ، swig ، swill ، tipple