تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن سایر معانی: (با بی میلی) موافقت کردن، گردن نهادن [حقوق] رضایت دادن با سکوت، بطور ضمنی اعراض کردن از حق، تسلیم شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بشارت، خبر خوش، اعلام، مژده، ایتوک، نوید، بشارت دادن، مژده دادن، ایتوک دادن، نوید دادن، اگهی دادن، خبردادن
تسلیم شدن، سرسپردن سایر معانی: (با قید شرایط) تسلیم دشمن شدن (در مقابل تسلیم بدون قید و شرط : unconditional surrender)، دست از پایداری کشیدن، ترک مقاومت کردن، سرفرود آوردن
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن سایر معانی: پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن [فوتبال] موافقت کردن [حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن ...
اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن سایر معانی: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی ...
در بشقاب خوردن، در ظرف ریختن
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن سایر معانی: (به بیرون فرستادن یا ریختن) برون فرست کردن، گسیلیدن، صادر کردن، دفع کردن، گسیلش کردن، (بیرون) دادن، ساطع کردن، (در اثر ت ...
بیرون دادن سایر معانی: درز کردن
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...