معنی

تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن
سایر معانی: (با بی میلی) موافقت کردن، گردن نهادن
[حقوق] رضایت دادن با سکوت، بطور ضمنی اعراض کردن از حق، تسلیم شدن

دیکشنری

موافقم
فعل
surrender, give in, submit, capitulate, succumb, acquiesceتسلیم شدن
accede, acquiesce, addict, grooveتن در دادن
acquiesce, consent, supple, admitراضی شدن
consent, assent, accede, acquiesce, admitرضایت دادن
agree, consent, comply, approbate, accede, acquiesceموافقت کردن
calm, assuage, conciliate, appease, soothe, acquiesceارام کردن

ترجمه آنلاین

رضایت دادن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.