ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم سایر معانی: اراده کرده، با عزم راسخ، صاحب عزم، تصویب کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تشدید شده، طنین دار سایر معانی: پرطنین، پرخنید، رسا، بازآواگر، خنیدافزا، طنین افزا، پژواک افزا، تشدید کننده، بسامدافزا [برق و الکترونیک] تشدید واژه ای برای اشاره به تشدید . [ریاضیات] بازآوا، ...
جانانه، چشمگیر، پر پژواک، پرخنید، پرطنین، خنیدگر، پژواک انگیز
زیرک، کاردان سایر معانی: مبتکر، چاره جو، خوش فکر، خوش قریحه، پر مایه و مبتکر
شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سر گیری سایر معانی: دنبال گیری، بازگیری
عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا سایر معانی: پاداش (عمل خوب یا بد)، بادافره، اجر، عدالت، دادرسی، عقوبت، عذاب، مجازاتی
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو سایر معانی: فراگستر، پراکنده، پررواج، فراوان، سرشار
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقر ...
خیز، طلوع، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود، طالع، بالا رونده، متصاعد سایر معانی: در حال رشد، بالغ شونده، (عامیانه) نزدیک به، رجوع شود به: rise، خیزگر، خیزنده، سربالا، (نجوم) رجوع شود به: ascen ...
خروش، غرش، خروشان سایر معانی: پر سروصدا، پرهیاهو، پر غلغله، پرخروش، (عامیانه) پر رونق، پر شور، توفانی، متلاطم، نعره کشی، فریادکشی، غریو، (دامپزشکی) سرماخوردگی اسب (همراه با صدای خس خس)، پر ب ...
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن سایر معانی: جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدی ...