rigid
معنی
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو
سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقرراتی، سختگیرانه، خشک، شدید، غیر قابل انعطاف، بی گذشت، دقیق، (بالون و غیره) دارای بدنه ی سفت
[عمران و معماری] صلب - سخت - محکم - غیر قابل انعطاف - مستحکم - سختپا
[برق و الکترونیک] سخت
[ریاضیات] جامد، صلب
[پلیمر] صلب
سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقرراتی، سختگیرانه، خشک، شدید، غیر قابل انعطاف، بی گذشت، دقیق، (بالون و غیره) دارای بدنه ی سفت
[عمران و معماری] صلب - سخت - محکم - غیر قابل انعطاف - مستحکم - سختپا
[برق و الکترونیک] سخت
[ریاضیات] جامد، صلب
[پلیمر] صلب
دیکشنری
سفت و سخت
صفت
rigidصلب
rigidسفت و محکم
hard, difficult, tough, strict, rigid, solidسخت
stiff, horny, firm, hard, rigid, tightسفت
solid, illiquid, rigid, insensitive, exanimate, heavysetجامد
serious, earnest, solemn, drastic, rigid, energeticجدی
rigidنرم نشو
ترجمه آنلاین
سفت و سخت
مترادف
adamant ، adamantine ، austere ، bullheaded ، changeless ، chiseled ، dead set ، definite ، determined ، exact ، firm ، fixed ، hard ، hard line ، harsh ، incompliant ، inelastic ، inexorable ، inflexible ، intransigent ، invariable ، locked in ، obdurate ، rigorous ، set ، set in stone ، single minded ، solid ، static ، stern ، strait laced ، stringent ، tough nut to crack ، unalterable ، unbending ، unbreakable ، unchanging ، uncompromising ، undeviating ، unmoving ، unpermissive ، unrelenting ، unyielding