(خودمانی) گیج کردن، سردرگم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرهم بندی، ناشیگری، خطا کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، ش ...
بهم ریختگی سایر معانی: بهم ریختگی [صنعت] بدون ساختار، بی نظمی، به هم ریختگی، بی سازمانی [ریاضیات] بی سازمانی
(در رفتار یا سخن) اشتباه، لغزش، گاف، خطا، لغزش، خبط یاخطایی که ابرو ی زنی رادرخطراندازد
اشتباه، لغزش، سفره ماهی، نوعی ماهی پهن، بال بال زدن، دست و پا کردن، در گل تقلا کردن سایر معانی: (در گل و لای یا برف و غیره) گیر کردن، تقلا کردن، (با زحمت) حرکت کردن، دست و پا زدن، (مجازی) با ...
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی سایر معانی: بی مبالاتی، نادوراندیشی، بی زینشی، ناهوشکاری، بدداوری
اسیب زدن، ازار رساندن سایر معانی: (صدمه ی جسمی وارد آوردن) گزند رساندن، صدمه زدن، آسیب رساندن، مصدوم کردن، زخمی کردن، (احساسات یا غرور و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، لطمه زدن، خسارت وارد آور ...
اسیب، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن، ضایع کردن سایر معانی: خدشه دار کردن، منقص کردن، آسیب زدن، گزند زدن، آکمند کردن، لطمه زدن، (نادر) عیب، نقص، (مه ...
خیط و پیت کردن، سردواندن سایر معانی: بد انجام دادن، خیطی بالا آوردن، افتضاح کردن، گند بالا آوردن، (دستکش لوله مانند از پشم یا خز که دو دست را از دو طرف داخل آن می کنند) دست گرم کن، ماف، (برخ ...
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن سایر معانی: (راه چیزی را) بند آوردن، گرفتن، سد کردن، رهگیری کردن، بستن، (پیشرفت کار و غیره) کار شکنی کردن، گربه رقصا ...
باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، گمراهی، اولاد، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطا به خواندن، نهال، ستون، نسل، تکه کاغذ، لیزی، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن، سریدن، گریختن، اشتباه کردن سایر معا ...
اشتباه، اشفته بودن، کج، درهم و برهم کردن سایر معانی: (خودمانی)، اشتباه لپی، خطای فاحش، گاف، گاف کردن، اشتباه کردن، ناتو