معنی

باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، گمراهی، اولاد، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطا به خواندن، نهال، ستون، نسل، تکه کاغذ، لیزی، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن، سریدن، گریختن، اشتباه کردن
سایر معانی: (یواشکی) حرکت کردن، جیم شدن، فلنگ را بستن، ورمالیدن، در رفتن، (به آسانی) حرکت کردن، داخل یا خارج شدن، (یواشکی) گذاشتن، داخل کردن، (جامه را به آسانی) در آوردن، پوشیدن (با: into یا out of یا on یا off)، (به سرعت) گذشتن، سپری شدن، (غش و خواب و غیره) فرورفتن، (فرصت و غیره) از دست دادن، (لیز خوردن و) افتادن، لغزیدن (و افتادن)، (سلامتی جسمی و روانی) بدتر شدن، پس رفتن، (کمی) نزول کردن، پایین رفتن، کساد شدن، (از یاد) رفتن یا بردن، (از بند و غیره) رها شدن، در آمدن، (زنانه) زیرپوش بلند، زیرپوش رکابی، انحراف، مرتکب لغزش شدن، سهو کردن، (هواپیمایی) رجوع شود به: sideslip، سراندن، لیزاندن، تراندن، اشکوخیدن، شخشیدن، لخشاندن، (نادر) زیر سبیلی رد کردن، ندیده گرفتن، بچه انداختن، آفگانه کردن (رجوع شود به: slink)، (استخوان و غیره) در رفتن، جابجا شدن، (کشتی را) از لنگر آزاد کردن، لبه ی اسکله، تختگاه کشتی سازی، آبراه لنگرگاه، (سگ) افسار سگک دار، رجوع شود به: half slip، روکش متکا، روبالشتی، لیز خوری، افتادن، سر خوری، لخشش، تصادف، حادثه، (مکانیک) بکسواد، بازماندگی، بکسواد کردن، (فرق میان ظرفیت اسمی و واقعی) کم آیند، (زمین شناسی) زمین لغزش، خاک لغزش، جابجایی، (زمین یا صخره) جابجا شده، (فلز کاری) بلور شکنی، لغزش بلور، دوغاب، جوان باریک اندام، سهی قد، نوباوه، تکه ی کاغذ، برگ، برگه، (کشاورزی) قلمه، (پارچه) نواره، نوار، نیمکت کلیسا، نیمکت باریک، (سفالگری) گل شل، گل آبکی، ملافه، متکا، لیز خودن
[عمران و معماری] لغزش - لغزیدن - شیب - جابجایی
[برق و الکترونیک] لغزش - لغزش اختلاف بین سرعت سنکرون و سرعت کارماشین القایی .
[مهندسی گاز] لغزش، جابجاشدن، جابجائی
[زمین شناسی] لغزش
[نساجی] جابجایی- انتقال - لغزش - سر دادن - خطا - اشتباه - لیزی - افسار - قلمبه - نهال - نوسان کننده - استخوان - از دست رفتن - گریختن - حلقه
[آب و خاک] جابه جا شدن، کناره لغزشی
[کامپیوتر] پروتکل اینترنت خط سری. تطیقی از TCP/IP برای شبکه ی تلفنی . مقایسه کنید با PPP.

دیکشنری

لیز خوردن
اسم
slip, slide, slippage, lapse, stumble, errorلغزش
wrong, mistake, error, fault, fumble, slipاشتباه
error, fault, mistake, miss, sin, slipخطا
coating, coating, veneer, facing, coat, slipروکش
oversight, mistake, error, blunder, slip, inadvertenceسهو
scion, graft, slipقلمه
slipتکه کاغذ
underclothing, undershirt, slip, underclothes, half-slip, T-shirtزیر پیراهنی
generation, race, descendant, descendent, filiation, slipنسل
lapse, slipخطا به خواندن
slipلیزی
aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquityگمراهی
plant, sapling, scion, slipنهال
offsprings, posterity, breed, issue, progenies, slipاولاد
tab, strip, slip, belt, isthmus, sliceباریکه
column, pillar, pile, pole, shaft, slipستون
فعل
slip, scootلیز خوردن
slide, slip, skid, stumble, tumbleلغزیدن
escape, flee, slip, run away, abscond, desertگریختن
fumble, mistake, fluff, gaffe, blunder, slipاشتباه کردن
omit, drop, slip, pretermitاز قلم انداختن
skid, slide, slither, coast, glide, slipسریدن

ترجمه آنلاین

لغزش

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.