bungle
معنی
سرهم بندی، ناشیگری، خطا کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن
سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، شورتی گری، (تعمیر یا کار) بد، خراب کردن، خام دستی
سایر معانی: دستکاری و خراب کردن (چیزی)، انگولک کردن، بد درست کردن، با ناشیگری کار کردن، سمبل کردن، ضایع کردن، تعمیر بد، اشتباه کاری، شورتی گری، (تعمیر یا کار) بد، خراب کردن، خام دستی
دیکشنری
بنگلادش
اسم
botch, bungle, botchingسرهم بندی
فعل
tinker, vamp, bumble, bungle, botch, bollixسرهم بندی کردن
botch, bungle, fumbleسنبل کردن
bungleناشیگری
err, sin, bungle, make an error, goof, missخطا کردن
ترجمه آنلاین
چاقو
مترادف
ball up ، boggle ، botch ، butcher ، drop the ball ، err ، flub ، foul up ، fudge ، fumble ، goof up ، gum up ، louse up ، make a mess of ، mar ، mess up ، miscalculate ، mishandle ، mismanage ، muff ، ruin ، screw up ، spoil