شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به آب انداختن کشتی، شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن سایر معانی: (موشک و غیره) پرتاب کردن (از کشتی هواپیمابر و غیره)، (ضربه یا مشت و غیره) زدن، وارد آوردن، (کشتی ...
نساجی، دستگاه بافندگی، کارگاه بافندگی، جلوهگری از دور، جولایی، بزرگ جلوه کردن، ازدور نمودار شدن، پدیدارازخلال ابرها، از خلال ابر یا مه پدیدار شدن سایر معانی: (معمولا با: the) هنر بافندگی، با ...
خرد شدن سایر معانی: 1- کم کم زائل شدن 2- روی دادن 3- وانمود کردن، جازدن، تقلب کردن 4- تمام شدن
تا زمانی که، در طی، در مدت سایر معانی: بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی [حقوق] مطرو ...
دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن سایر معانی: شخصی کردن، فردی کردن، اختصاصی کردن
بر گرداندن، تامل کردن، فکر کردن، معکوس کردن، منعکس کردن، باز تابیدن، بازتاب دادن یا یافتن سایر معانی: (نور یا گرما) بازتاب داشتن، پس تافتن، (صدا) پژواک داشتن، طنین افکندن، منعکس شدن یا کردن، ...
نقل کردن، گفتن، شرح دادن، باز گو کردن، گزارش دادن سایر معانی: (خبر یا داستان و غیره) نقل کردن، حکایت کردن، روایت کردن، سرگذشت گفتن، واگفتن، مربوط کردن، ربط دادن، وابسته کردن، همبسته کردن، را ...
ساکت، محتاط در سخن، کم گو سایر معانی: کم حرف، کم گفتار، خموش، تودار
الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن سایر معانی: اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ر ...
تخم ماهی، بذر، اشپل، تخم ریزی کردن، تولید مثل کردن سایر معانی: (به ویژه ماهی) تخم ریزی کردن، بچه زایی کردن، (به ویژه به تعداد زیاد - تداعی منفی) ایجاد کردن، موجب شدن، به وجود آوردن، (ماهی و ...
مردانه وار