reflect
معنی
سایر معانی: (نور یا گرما) بازتاب داشتن، پس تافتن، (صدا) پژواک داشتن، طنین افکندن، منعکس شدن یا کردن، باز رخشیدن، باز رخش کردن، پس تافت کردن، بازتاباندن، نشان دادن، آشکار کردن، نمایاندن، (معمولا با: on) اندیشیدن، تعمق کردن، تفکر کردن، غورکردن، منتج شدن به
[شیمی] باز تابیدن، باز تاباندن
[برق و الکترونیک] منعکس کردن
[ریاضیات] بازتابیدن، نشان دادن، منعکس کردن، بازتافتن