pass off
معنی
خرد شدن
سایر معانی: 1- کم کم زائل شدن 2- روی دادن 3- وانمود کردن، جازدن، تقلب کردن 4- تمام شدن
سایر معانی: 1- کم کم زائل شدن 2- روی دادن 3- وانمود کردن، جازدن، تقلب کردن 4- تمام شدن
دیکشنری
خرد شدن
فعل
relent, pass off, shrink, crush, abate, dwindleخرد شدن
ترجمه آنلاین
عبور کردن