کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی سایر معانی: درجای دیگر، به سوی دیگر، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه وغیره، چاخان، قمپز، فریب، توپ، سراشیب، توپ زدن، حریف را از میدان در کردن سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین ...
تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن سایر معانی: (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن، 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، فرار ناگهانی (از زندا ...
پیشنهاد کردن، یافتن، ارائه دادن
آینده، آتی، فرارسیدن، آمدن، ورود، نزدیکی (از نظر زمان)، آینده دار، آتیه دار، امیدبخش، ظهور
مسافرت کردن، تبدیل کردن سایر معانی: مبادله کردن، جابه جا کردن، جانشین کردن، داد و ستد کردن، دگرسان کردن، تغییر دادن، (حقوق - در مورد مجازات) تخفیف دادن، رفت و آمد روزانه یا مکرر کردن ( از فو ...
اعلام کردن، گفتن، اعلان کردن، اظهار کردن، اظهار داشتن، شناساندن سایر معانی: ابراز کردن، بازنمود کردن، (رسما) بیان کردن، (رسما و علنا) آشکار کردن، بروز دادن، نشان دادن، (به طور کتبی یا شفاهی ...
حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن سایر معانی: رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از ...
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
جاری شدن، بیرون آمدن، سرچشمه گرفتن، تجلی کردن سایر معانی: نشئت گرفتن، منبعث شدن، سر چشمه گرفتن از، ساطع شدن از، برون دمیدن، ناشی شدن، بیرون امدن [عمران و معماری] جاری شدن - صادر شدن [ریاضیات ...
ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه سایر معانی: پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، ...
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن سایر معانی: (به بیرون فرستادن یا ریختن) برون فرست کردن، گسیلیدن، صادر کردن، دفع کردن، گسیلش کردن، (بیرون) دادن، ساطع کردن، (در اثر ت ...