bluff
معنی
پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه وغیره، چاخان، قمپز، فریب، توپ، سراشیب، توپ زدن، حریف را از میدان در کردن
سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین کردن، (پوکر) دست خود را از آنچه هست بهتر وانمود کردن، بلوف زدن، آدم لاف زن، بلوف زن، لافنده، گشادباز (bluffer هم می گویند)، پرتگاه کنار رودخانه، صخره ی دیواره مانند (معمولا در کنار رود یا دریا و غیره) سنگ پوز، پهنه کوه، صخره دیوار، سنگ بارو
[عمران و معماری] پرتگاه کنار آب
[زمین شناسی] پرتگاه، بریدگی، صخره ای که دارای جبهه ای قایم باشد
[کوه نوردی] بریدگی
[آب و خاک] پرتگاه کنار آب
سایر معانی: لاف، بلوف، هارت و پورت، گشادبازی، وعده ی دروغین دادن، گول زدن، تهدید دروغین کردن، (پوکر) دست خود را از آنچه هست بهتر وانمود کردن، بلوف زدن، آدم لاف زن، بلوف زن، لافنده، گشادباز (bluffer هم می گویند)، پرتگاه کنار رودخانه، صخره ی دیواره مانند (معمولا در کنار رود یا دریا و غیره) سنگ پوز، پهنه کوه، صخره دیوار، سنگ بارو
[عمران و معماری] پرتگاه کنار آب
[زمین شناسی] پرتگاه، بریدگی، صخره ای که دارای جبهه ای قایم باشد
[کوه نوردی] بریدگی
[آب و خاک] پرتگاه کنار آب
دیکشنری
بلف
اسم
precipice, headland, bluff, promontory, cragپرتگاه
bluffسرازیری کنار رودخانه وغیره
ball, cannon, gun, roll, bluff, ordnanceتوپ
bluff, bootlicker, buncombe, bunkum, gasconade, quackچاخان
bluffقمپز
deception, lure, deceit, fraud, delusion, bluffفریب
فعل
kick off, bluff, bid, bluster, buntتوپ زدن
bluffحریف را از میدان در کردن
صفت
downhill, steep, downward, inclined, bluff, slantسراشیب
ترجمه آنلاین
بلوف
مترادف
barefaced ، bearish ، blunt ، blustering ، breviloquent ، brief ، brusque ، candid ، crusty ، curt ، direct ، downright ، forthright ، frank ، gruff ، hearty ، honest ، laconic ، no nonsense ، open ، outspoken ، plain spoken ، rough ، rude ، short ، short spoken ، sincere ، snippety ، snippy ، straightforward ، tactless ، tart ، terse ، unceremonious