emergent
معنی
ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه
سایر معانی: پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، اورژانس، ناگهانی، فوری و فوتی، نوپا، تازه تاسیس، نوبنیاد، تازه مستقل، نوخاسته، طالع، مضر، معلول
سایر معانی: پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، اورژانس، ناگهانی، فوری و فوتی، نوپا، تازه تاسیس، نوبنیاد، تازه مستقل، نوخاسته، طالع، مضر، معلول
دیکشنری
ناپایدار
صفت
urgent, pressing, emergent, exacting, demanding, importunateمبرم
emergent, awkward, amateurish, ill, dilettante, gaucheناشی
emergentبیرون اینده
emergentبراینده
emergentاثرات ناشیه
ترجمه آنلاین
اورژانسی
مترادف
appearing ، budding ، coming ، developing ، efflorescent ، emanant ، emanating ، issuing forth ، outgoing ، rising