معنی

کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی
سایر معانی: درجای دیگر، به سوی دیگر، بسیار (زمان یا فاصله)، در کنار، (از بین) رفتن، فورا، بی وقفه، غایب، در فاصله، (حرف ندا) برو!، برویم !، خارج، پیوسته، متصلا، مرتبا، ناج
[فوتبال] خارج از خانه
[ریاضیات] فاصله، دور، مخالف

دیکشنری

دور
قید
away, around, aloof, nowhere near, yonderدور
away from, away, far, out, past, backدور از
out, outside, away, outdoors, without, abroadبیرون
then, awayبعد
out, away, without, forthبیرون از
outright, apace, away, directly, forthwith, thereuponبی درنگ
aside, awayبیک طرف
awayدر سفر
awayبطور پیوسته
thence, away, therefromاز انجا
thence, awayاز ان زمان
thence, thereupon, thereafter, afterwards, afterward, awayپس از ان
awayاز انروی
صفت
next, away, apartکنار
awayرفته
outlying, faraway, recluse, away, outland, stragglyدور افتاده
awayیکسو
distant, awayفاصلهدار

ترجمه آنلاین

دور

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.