emanate
معنی
جاری شدن، بیرون آمدن، سرچشمه گرفتن، تجلی کردن
سایر معانی: نشئت گرفتن، منبعث شدن، سر چشمه گرفتن از، ساطع شدن از، برون دمیدن، ناشی شدن، بیرون امدن
[عمران و معماری] جاری شدن - صادر شدن
[ریاضیات] ناشی شدن، جاری شدن، بیرون آمدن، سرچشمه گرفتن
سایر معانی: نشئت گرفتن، منبعث شدن، سر چشمه گرفتن از، ساطع شدن از، برون دمیدن، ناشی شدن، بیرون امدن
[عمران و معماری] جاری شدن - صادر شدن
[ریاضیات] ناشی شدن، جاری شدن، بیرون آمدن، سرچشمه گرفتن
دیکشنری
بیرون آمدن
فعل
emerge, exude, pull out, emanate, extrude, issueبیرون آمدن
gush, trill, pour, rill, stream, emanateجاری شدن
originate, emanateسرچشمه گرفتن
emanate, reincarnate, transfigureتجلی کردن
ترجمه آنلاین
سرچشمه می گیرد
مترادف
arise ، birth ، derive ، discharge ، egress ، emerge ، emit ، exhale ، exit ، exude ، flow ، initiate ، issue ، originate ، proceed ، radiate ، rise ، send forth ، spring ، stem