لکنت زبان پیدا کردن، گیر کردن، بالکنت گفتن، با شبهه و تردید سخن گفتن، تزلزل یا لغزش پیدا کردن سایر معانی: تلوتلو خوردن، با تزلزل راه رفتن، لرزان لرزان رفتن، سکندری خوران راه رفتن، بلخشیدن، س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بالکنت، گیرکنان، بتردید، ازروی بی ثباتی
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم سایر معانی: بلاانقطاع، بی وقفه، بی مکث، هم پیوسته، هم تنیده، پایسته، پیگیر، همواره، پیاپی، مستمر، متداوم، (ریاضی) متصل، (دستور زبان) استمراری [حسابداری] مداوم ...
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
مردد، دو دل، تامل کننده سایر معانی: مولنده، نامطمئن، مذبذب، مرددانه، دودلانه، تردیدآمیز، درنگ کننده
دو دلی، تامل، درنگ سایر معانی: تردید، مولش، مکث
پا بند، داد و بیداد، زنجیر، لنگیدن، شلیدن، لنگ لنگان راه رفتن، مانع حرکت شدن، دست و پای کسی را بستن، داد و بیداد کردن، خمیدن سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، مکث کنان رفتن، با سختی حرکت کردن، ش ...
خستگی نا پذیر، خستهنشدنی سایر معانی: از پادرنیامدنی، استوار، نستوه
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه سایر معانی: نامنظم، ناهنجار، بی انتظام، غیرطبیعی، نابهنجار، (ارتش) چریکی، ناصاف، ناراست، نامستقیم، نامتناسب، ناهموار، ( ...
(ترن و اتوبوس و غیره) یکسره، بی توقف، یک ریز، مدام، بی وقفه، پایسته، پیوسته، بدون توقف، یکسره [آب و خاک] یکسره [نساجی] یکسره (بدون وقفه)
حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره، پشت سر هم، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن، تلو تلو خوردن سایر معانی: (مثلا در اثر مستی یا ضربه) تلوتلو خوردن، گیج رفتن، پ ...
ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم سایر معانی: اراده کرده، با عزم راسخ، صاحب عزم، تصویب کردن