دردسخت، دردشدیدیازیاد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلیقه زیاد، مشکل پسندی
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی سایر معانی: قشنگی، دلکشی، زن خوشگل، ماه رو، لعبت، مهوش، روی خوش، صورت زیبا، جنبه ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت، آرایشی، ز ...
پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
گل تاج خروس، ژیگولو، شخص خودنما و نادان سایر معانی: (در اصل) تاج (خروس)، کلاه دلقک ها (که تیغه ی پارچه ای تاج مانند و سرخی در بالا دارد)، خودارا
گران، لوکس، مجلل، تجملی، با شکوه، بسیار زیبا سایر معانی: دولوکس، پرزیب
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری سایر معانی: قشنگی، برازندگی، دلپسندی، ملاحت، آراستگی (elegancy هم می گویند)، سلیقه [نساجی] ظرافت - لطافت - زیبایی
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
علوی، رقیق، نازک، آسمانی، سماوی، روحانی، اثیری، اتری سایر معانی: (ساخته شده از یا وابسته به فضا و اثیر) اثیری، فضایی، فرازمانی، فرآسمانی، فرا زمینی، ناخاکی، عرشی، ملکوتی، لطف
بطورخیلی خوب، بسیارخوب، بطورعالی یاپسندیده
(نخ) ریز ریس، نازک، (پارچه) ریزبافت، لطیف، ریز تافته، ریز بافت، نازک رشته، نازک ریسته، باریک، دقیق، خیالی، غیرعملی [نساجی] ریز بافت - ظریف - لیف و رشته نازک