elegant
معنی
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز
سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اندیشه و فرمول علمی و غیره) ساده و زیبا، ظریف و زیبا، پربراز
[کامپیوتر] زیبا، ظریف، یک برنامه با کمترین مقدار حافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکار برده شده برای انجام کارهای گوناگون از حد اقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند .
سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اندیشه و فرمول علمی و غیره) ساده و زیبا، ظریف و زیبا، پربراز
[کامپیوتر] زیبا، ظریف، یک برنامه با کمترین مقدار حافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکار برده شده برای انجام کارهای گوناگون از حد اقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند .
دیکشنری
ظریف
صفت
beautiful, cute, elegant, handsome, picturesque, fairزیبا
elegant, fine, delicate, graceful, gentle, jocularظریف
graceful, elegant, befittingبرازنده
posh, fashionable, elegantشیک و مد
tunable, harmonic, elegant, lilting, symphonious, well-proportionedموزون
tasteful, elegant, stylishبا سلیقه
subtle, delicate, soft, soft, fine, elegantلطیف
posh, fashionable, stylish, elegant, new-fashionedمطابق مد روز
ترجمه آنلاین
ظریف
مترادف
affected ، appropriate ، apt ، aristocratic ، artistic ، august ، chic ، choice ، classic ، clever ، comely ، courtly ، cultivated ، cultured ، dainty ، delicate ، dignified ، effective ، exquisite ، fancy ، fashionable ، fine ، genteel ، graceful ، grand ، handsome ، ingenious ، luxurious ، majestic ، modish ، neat ، nice ، noble ، opulent ، ornamented ، ornate ، ostentatious ، overdone ، polished ، rare ، recherché ، refined ، rich ، select ، simple ، stately ، stuffy ، stylish ، stylized ، sumptuous ، superior ، turgid ، well bred