(فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشکار، عریان، لخت، عاری، ساده، اشکار کردن، برهنه کردن، عاری ساختن سایر معانی: برهنه، لاج، لچ، عریان کردن، لخت شدن، برهنه شدن، آشکار کردن، نشان دادن، افشا کردن، افشاگری کردن، (قدیمی) زمان گذش ...
غم افزا، در معرض باد سرد، بی حفاظ سایر معانی: در معرض باد و سرما، بی درخت، سرد و سوزآور، شدید و ناخوشایند، بی نوید، دلگیر، جانفرسا، (جانورشناسی) کپور سفید (جنس alburnus - بومی اروپا - فلس ها ...
خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
کم ارزش کردن، کسی را اگاه و هدایت کردن سایر معانی: (ادعاهای دروغین یا کاستی ها و غیره را) لودادن، رو کردن، پرده گشایی کردن، احساسات غلط و پوچ را از کسی دور کردن
بى پناه، بى مدافع
پلید سایر معانی: الوده کردن، بی حرمت کردن، بی عفت کردن، گردنه، رژه رفتن، گذرگاه
نشان دادن، اثبات کردن، ثابت کردن، شرح دادن، تظاهرات کردن سایر معانی: (از راه استدلال یا آزمایش) اثبات کردن، هایی کردن، (طرز کار چیزی را به منظور فروش و غیره) نشان دادن، سهستن، سهیدن، آشکار ک ...
متهم کردن، تقبیح کردن، علیه کسی اظهاری کردن سایر معانی: مردود شمردن، محکوم کردن، نکوهیدن، چغلی کردن، (برضدکسی) گواهی دادن، (علنا) متهم کردن، (جرم کسی را) افشا کردن، پایان قرارداد (قرار داد ص ...
از حقیقت اگاه کردن، از اشتباه دراوردن سایر معانی: از اشتباه درآوردن، (به واقعیت) آگاه کردن
از خاک در اوردن، نبش کردن سایر معانی: نبش قبر کردن، از گور درآوردن، پرده برداری کردن (از راز)، افشا کردن، رو کردن، از بوته فراموشی یا گمنامی دراوردن
فاش کردن، منتشر کردن، بروز دادن، فاش شدن، علنی ساختن، منتشر شدن، افشاء کردن سایر معانی: افشا کردن، برملا کردن، افشاگری، پرده دری کردن، رو کردن، آشکار ساختن، آگاهی دادن