اختصاص دادن، وقف کردن، فدا کردن سایر معانی: کنار گذاشتن، وقف (چیزی) کردن، ویژه کردن، صرف کردن [ریاضیات] وقف کردن، تخصیص دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فداکار، فدایی، جانسپار سایر معانی: وفادار، صدیق، صادق، پاکباز، جان فشان، از خود گذشته، جانباز، وقف شده، کنارگذارده شده، اختصاصی، علاقمند
فداکارانه سایر معانی: مخلصانه
فداکاری، صمیمیت، اخلاص
از خود گذشته
خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن سایر معانی: وصل ماندن، پشلیدن، دوسیدن، برچسبیدن، (صمیمانه) پیروی کردن، رع ...
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، بهم چسبیده، تابع سایر معانی: وفادار، هوادار، چسبنده، چسبیده، (گیاه شناسی) به هم چسبیده، هم روی [ریاضیات] چسبیده
وفادار، صادق، هم پیمان سایر معانی: وفادار، صادق، هم پیمان
عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته سایر معانی: کاربردی، عملی (در مقابل: نظری یا ناکاربردی (theoretic(al)، بکار بردنی، بکاربرده شده [نساجی] کاربردی - عملی [ر ...
بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان سایر معانی: گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، ...
بخشیدن، عطاء کردن سایر معانی: (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon ...