audience
معنی
بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان
سایر معانی: گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، شرفیابی، باریابی، بارعام، به حضور رسیدن، (مهجور) استماع، شنیدن، شنودپذیری، فرصت بیان عقاید
[سینما] بینندگان / تماشاگران / شنوندگان - گروه مخاطب / مخاطب
سایر معانی: گردآمدگان، پیام گیران، (رادیو و غیره) شنوندگان، (فیلم و نمایش و غیره) تماشاگران، تماشاچیان، بینندگان، (کتاب و روزنامه و غیره) خوانندگان، شرفیابی، باریابی، بارعام، به حضور رسیدن، (مهجور) استماع، شنیدن، شنودپذیری، فرصت بیان عقاید
[سینما] بینندگان / تماشاگران / شنوندگان - گروه مخاطب / مخاطب
دیکشنری
حضار
اسم
audience, attendance, grandstandحضار
audienceمستمعین
audienceملاقات رسمی
audienceشنودگان
load, bar, burden, charge, cargo, audienceبار
ترجمه آنلاین
مخاطب
مترادف
admirers ، assemblage ، assembly ، congregation ، crowd ، devotees ، fans ، following ، gallery ، gathering ، hearers ، house ، listeners ، market ، moviegoers ، onlookers ، patrons ، playgoers ، public ، showgoers ، spectators ، theatergoers ، turnout ، viewers ، witnesses