devoted
معنی
فداکار، فدایی، جانسپار
سایر معانی: وفادار، صدیق، صادق، پاکباز، جان فشان، از خود گذشته، جانباز، وقف شده، کنارگذارده شده، اختصاصی، علاقمند
سایر معانی: وفادار، صدیق، صادق، پاکباز، جان فشان، از خود گذشته، جانباز، وقف شده، کنارگذارده شده، اختصاصی، علاقمند
دیکشنری
اختصاص داده شده است
صفت
devoted, self-givingفداکار
devoted, self-sacrificingفدایی
devotedجانسپار
ترجمه آنلاین
اختصاص داده شده است
مترادف
adherent ، affectionate ، ardent ، behind one ، caring ، concerned ، consecrated ، constant ، crazy about ، dear ، dedicated ، devout ، doting ، dutiful ، faithful ، fervid ، fond ، gone on ، lovesome ، loving ، staunch ، steadfast ، stuck on ، thoughtful ، true ، true blue ، wild about ، zealous
متضاد
apathetic ، disloyal ، inconstant ، neglectful ، negligent ، uncommitted ، unfaithful ، untrustworthy