bestow
معنی
بخشیدن، عطاء کردن
سایر معانی: (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon
سایر معانی: (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon
دیکشنری
تسلیم
فعل
give, forgive, donate, remit, give away, bestowبخشیدن
bestow, confer, give, grantعطاء کردن
ترجمه آنلاین
عطا کردن
مترادف
accord ، apportion ، award ، bequeath ، come through ، commit ، confer ، devote ، donate ، entrust ، favor ، gift ، give away ، grant ، hand out ، honor with ، impart ، kick in ، lavish ، offer ، present ، put out ، render to