استنتاج، نمو، سیر تکاملی، گشایش سایر معانی: گشایش، استنتاج، نمو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واگذارى، تحویل
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن سایر معانی: (به دور محور) چرخیدن، گشتن، دورگشتن، چرخ زدن، مورد تفکر قرار دادن، در فکر پروراندن، تامل کردن [مهندسی گاز] دوران کردن [ری ...
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن سایر معانی: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفت ...
مشتق شدن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، مشتق کردن، منتج کردن، ناشی شدن از سایر معانی: ناشی شدن، اشتقاق یافتن، فرآمد شدن، فراگرد کردن یا شدن، (از راه استدلال به نتیجه رسیدن) استنباط کردن، پی برد ...
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن سایر معانی: رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کر ...
احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن سایر معانی: (با خواندن دعا و غیره روح یا شیاطین و غیره را) فراخواندن، (واکنش یا خاطره یا تصویر ذهنی و غیره را) ایجاد کردن، بازآوردن، انگیزاندن ...
تفنگ، ششلول، تلمبه دستی، سرنگ امپول زنی و امثال ان، توپ، تیر اندازی کردن سایر معانی: هرچیزی که به شکل سلاح آتشین باشد و یا کاری مشابه کار آن انجام دهد، (عامیانه) جانی مسلح، تیر انداختن، شکار ...
گردش، چرخش سایر معانی: گردش (به دور خود یا به دور دایره)، حرکت مارپیچی، فرفره، چرخه، چرخک، گردان، چرخشی [عمران و معماری] چرخ - گردش [ریاضیات] چرخش، دوران، ژیراسیون
جامه عمل بخود پوشیدن، مادی کردن، صورت خارجی بخود گرفتن سایر معانی: تحقق یافتن، واقعیت یافتن، هست شدن، هستش یافتن، تجسد یافتن، تن مند شدن یا کردن، مادی شدن یا کردن، به صورت ماده درآوردن، (روح ...
ململ نازک، ژرف اندیشیدن، معطر کردن وبعمل اوردن مشروبات سایر معانی: (معمولا با: over) مورد تفکر قرار دادن، (درباره ی چیزی خوب) فکر کردن، (شراب یا آب سیب و غیره) شیرین کردن و ادویه زدن و گرم ن ...
الهه شعر و موسیقی، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن، اندیشه کردن، تفکر کردن سایر معانی: در بحر تفکر فرو رفتن، ژرف اندیشی کردن، متفکرانه گفتن، پیش خود فکر کردن، (اسطوره ی یونان) هر یک از ال ...