materialize
معنی
جامه عمل بخود پوشیدن، مادی کردن، صورت خارجی بخود گرفتن
سایر معانی: تحقق یافتن، واقعیت یافتن، هست شدن، هستش یافتن، تجسد یافتن، تن مند شدن یا کردن، مادی شدن یا کردن، به صورت ماده درآوردن، (روح را) به صورت جسم ظاهر کردن، ماده گرا کردن، مال پرست نمودن، مال دوست کردن، ناگهان هویدا شدن
سایر معانی: تحقق یافتن، واقعیت یافتن، هست شدن، هستش یافتن، تجسد یافتن، تن مند شدن یا کردن، مادی شدن یا کردن، به صورت ماده درآوردن، (روح را) به صورت جسم ظاهر کردن، ماده گرا کردن، مال پرست نمودن، مال دوست کردن، ناگهان هویدا شدن
دیکشنری
تحقق یابد
فعل
materializeجامه عمل بخود پوشیدن
materializeمادی کردن
materializeصورت خارجی بخود گرفتن
ترجمه آنلاین
تحقق یابد
مترادف
actualize ، appear ، be incarnate ، be realized ، become concrete ، become real ، become visual ، coalesce ، come about ، come to pass ، corporealize ، develop ، embody ، emerge ، entify ، evolve ، exteriorize ، externalize ، happen ، hypostatize ، make real ، manifest ، metamorphose ، objectify ، occur ، personalize ، personify ، personize ، pragmatize ، realize ، reify ، substantialize ، substantiate ، symbolize ، take form ، take place ، take shape ، turn up ، typify ، unfold ، visualize