خشک کردن، تبخیر شدن، بخار شدن، تبخیر کردن، متصاعد شدن، تبدیل به بخار کردن، برباد رفتن سایر معانی: تبخیر کردن یا شدن، بخارکردن یا شدن، دمه کردن، وشمیدن، خوزمیدن، دودآب کردن یا شدن، بردمه کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] رسوبات تبخیری اصطلاح عمومی که برای نهشتههای غنی از کلرورها، سولفاتها بکار میرود.رسوبات چنین نمکهایی بطور متوالی در اثر تمرکز تبخیرهای شدید که اغلب در مردابها ،دریاها یا دریاچه ه ...
تبخیر کردن، تبدیل به بخارکردن، تبخیرشدن، بخارشدن، خشک کردن، بربادرفتن [نساجی] تبخیر شده
(شیری که با تبخیر حدود نیمی از آب خود را از دست داده است) شیر تغلیظ شده، شیر غلیظ، شیر وشمیده (با شیر غلیظ و شکردار condensed milk فرق دارد)، شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
[زمین شناسی] رسوبات تبخیری نام انتخابی گلداشمیت برای گروه تبخیری رسوبات، نمکهای رسوبی ته نشین شده از محلول های آبی و تغلیظ شده توسط فرآیند تبخیر. اصطلاح مترادف تبخیری (evarporite) در حال حاض ...
بی آب سایر معانی: (شیمی)، بدون آب [خودرو] بدون آب [شیمی] 1- بی آب، بدون آب 2- غیر هیدرات، عارى از آب متبلور [عمران و معماری] بدون آب [نساجی] بی آب - کاملا خشک ...
خشک کردن، در جای خشک نگهداشتن سایر معانی: (کاملا) خشک کردن یا شدن، خشکاندن، خشکیدن، خشک سازی کردن، خوشیدن، (مواد خوراکی را برای حفظ از فساد و غیره) خشک کردن [شیمی] 1- (کاملا) خشک کردن یا شدن ...
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
خشک کردن، خشکانیدن سایر معانی: خشکاندن، خشکیدن، ورخشکیدن، ورخشکاندن
گداز، گداختن، ذوب کردن، ریختن، اب شدن سایر معانی: (معمولا به واسطه ی حرارت) آب شدن یا کردن، ذوب کردن یا شدن، آب سان کردن، بخسیدن، حل شدن یا کردن، وارفتن، تحلیل رفتن، از هم پاشیدن، (معمولا با ...
شیر، شیره گیاهی، دوشیدن، شیره کشیدن از سایر معانی: شیره ی سپید رنگ، هر آبگونه ی شیر مانند، امولسیون، عصاره، گیاشیر، ریچار، (شیر) دوشیدن، (جانوران) شیردادن، (غیر منصفانه) بهره گیری کردن، درکش ...