معنی

اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن
سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) بی شیر، (نان و غیره) بدون کره و مربا و غیره، نان خالی، (شراب و غیره) سک، (سرفه و غیره) بدون خلط و ترشحات، (امریکا) جایی که ساختن یا فروش مشروبات الکلی در آن ممنوع است، (واقعیات و غیره) بی غل و غش، صاف و پوست کنده، (بیان و غیره) زرنگ و کنایه آمیز، زیرکانه و زبردستانه، (مصاحبه و مقاله و غیره) بی نتیجه، خشک و خالی، (نطق و غیره) خشک و بی روح، (مهجور) بدون خونریزی، خشک شدن، خشکیدن، خشکاندن، بی رطوبت، (آنچه که آب یا رطوبت از دست داده است) خشکیده، پژمرده، پلاسیده، آب زدایی شده، آبگرفته، دبش، ملس، جامد، دج، (نادر) خشکسالی، خشک انداختن
[عمران و معماری] خشک
[برق و الکترونیک] خشک
[مهندسی گاز] خشک، خشکیدن، خشکاندن
[نساجی] خشک

دیکشنری

خشک
فعل
dry, dehumidify, wither, desiccate, wipe, calcineخشک کردن
dryتشنه شدن
dry, exsiccateخشکانیدن
صفت
dry, arid, withered, barren, waterless, thirstyخشک
anhydrous, waterless, thirsty, droughty, dryبی آب
dryاخلاقا خشک
dryیابس

ترجمه آنلاین

خشک

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.