تجربی، ازمایشی، امتحانی سایر معانی: آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی [حسابداری] غیر قطعی [ریاضیات] تجربی، آزمایشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(بخشی از نقد و پژوهش ادبی که با شناخت نسخه های اصیل تر آثار سر و کار دارد) متن سنجی، نقد متون
علمی، نظری سایر معانی: نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری [ریاضیات] نظری، کلی، فرضی، نظریه، نگرش، تئوریک، نگره ای [آب و خاک] نظری
تماما، سراسر، سرتاسر، بکلی، از درون و بیرون سایر معانی: (در) سرتاسر، (در) سراسر، (در) همه ی، (در) تمام، سراسر، تماما، ازدرون وبیرون، بکلی، از همه جهت، درتمام مدت، سرتاسر [ریاضیات] سراسر، تما ...
حساس، غلغلکی سایر معانی: قلقلکی، دقیق، مستلزم دقت و احتیاط، ظریف
خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق سایر معانی: (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، ...
مستی، لولی، سرخوشی سایر معانی: مستی، لولی، سرخوشی
(مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه
چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده سایر معانی: اسم مفعول: tear
جمع، جمع کل، جمله، حاصل جمع، تام، کلی، مجموع، کل، مطلق، کامل، جمع کردن سایر معانی: سرجمع، تمام و کمال، محض، صرف، جمع زدن، جمع بستن، (به هم) افزودن، سرزدن به، بالغ شدن بر، رسیدن به، (امریکا - ...
سست، متزلزل، لرزان، مرتعش، ناپآیدار سایر معانی: ناپیدار
حساس، تند مزاج، زود رنج، نازک نارنجی، دل نازک سایر معانی: (وضعیت و غیره) حساس، (محل زخم یا ضرب دیدگی) حساس، زود درد، دردناک