معنی

حساس، تند مزاج، زود رنج، نازک نارنجی، دل نازک
سایر معانی: (وضعیت و غیره) حساس، (محل زخم یا ضرب دیدگی) حساس، زود درد، دردناک

دیکشنری

حساس
صفت
sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, sentientحساس
irritable, crabbed, peevish, touchy, hot, quick-temperedتند مزاج
squeamish, touchy, thin-skinnedنازک نارنجی
irritable, fractious, touchy, peevish, petulant, techyزود رنج
touchy, tender-heartedدل نازک

ترجمه آنلاین

حساس

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.