tight
معنی
سایر معانی: (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، بی رخنه، بی سوراخ، (در ترکیب) بی -، ضد -، - ناپذیر، پاد-، قرص، کشیده، گرفته، گیردار، گیر کرده، قبض شده، در تنگنا، در مضیقه، بد، دشوار، پرمخمصه، کمیاب، نابسند، گران، دارای تقاضابخش از عرضه، ممسک، ناخن خشک، ژکور، (مسابقه و انتخابات و غیره) تقریبا مساوی، نزدیک به هم، کمابیش برابر، سخت، شدید، رجوع شود به: tightly، (سبک نگارش و غیره) فشرده، مختصر، پرایجاز، (محلی) خوش هیکل، (محلی) زرنگ، کارا، باجربزه، (عامیانه) مست، پاتیل، مانع دخول هوا یا اب یا چیز دیگر، کساد
tight _
پیشوند: پاد -، ضد -، بی -، - ناپذیر
[عمران و معماری] محکم کشیده شده - ناتراوا - تنگ - فشرده
[کامپیوتر] محکم، همبسته مجموعه حروفی که در آن حروف بسیار نزدیک به یکدیگرند . نگاه کنید به letterspacing . .
[نساجی] سفت - متراکم - فشرده - نفوذ ناپذیر - محکم