tentative
معنی
تجربی، ازمایشی، امتحانی
سایر معانی: آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی
[حسابداری] غیر قطعی
[ریاضیات] تجربی، آزمایشی
سایر معانی: آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی
[حسابداری] غیر قطعی
[ریاضیات] تجربی، آزمایشی
دیکشنری
پیش بینی شده
صفت
experimental, empirical, experiential, empiric, tentativeتجربی
tentativeامتحانی
experimental, pilot, testable, tentative, empirical, empiricازمایشی
ترجمه آنلاین
آزمایشی
مترادف
acting ، ad interim ، conjectural ، contingent ، dependent ، iffy ، indefinite ، makeshift ، not final ، not settled ، on trial ، open for consideration ، probationary ، provisional ، provisionary ، provisory ، speculative ، subject to change ، temporary ، test ، trial ، unconfirmed ، undecided ، unsettled