اصلاح، تهذیب، اصلاحات سایر معانی: بازسازی، بازساختگی، تحول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصحیح شده، مهذب، تعمیرشده، ارشاد شده سایر معانی: اصلاح شده، بهسازی شده، سامان یافته
سر کشی، گردن کشی، سر سختی، خود سری، سر پیچی، تمرد، ناگذاری [عمران و معماری] ناسوزی
تر و تازگی
گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن سایر معانی: باز گفتن، واگویی کردن، بازگویی کردن، برشمردن، (دقیقا) شرح دادن، (به ترتیب) گفتن، (نمایش یا کنسرت و غیره) تمرین کردن، تمرین دادن، (با تمرین) آموزاندن ...
جوانی از سر گرفتن، دوباره جوان کردن سایر معانی: (دوباره) جوان کردن، نوجوان کردن، (دوباره) نو کردن، تازه کردن، طراوت بخشیدن، (دوباره) توانمند کردن، نیروی تازه دادن، باز توانمند کردن ...
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان سایر معانی: اتکاپذیر، قابل اعتبار، اوستام پذیر، استوان پذیر، استام پذیر (رجوع شود به: rely) [حسابداری] ...
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی، تسکینی سایر معانی: آرام ...
دین، کیش، مذهب، ایین سایر معانی: موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت
تخفیف، عفو، گذشت، خمود، بخشش، امرزش، بهبودی بیماری سایر معانی: (به ویژه گناه یا جرم) بخشیدن، اغماض، چشم پوشی، مغفرت، آمرزش، (مالیات) بخشودگی، معافیت، واهلش، (درد یا حرارت و غیره) فروکش، واگذ ...
بیرحمی، سخت دلی
رنسانس سایر معانی: (r بزرگ) رنسانس، دوره ی باززایی علم و هنر در اروپا، باززایش، تولد مجدد، باززاد، نوزایی، دوره تجدد ادبی و فرهنگی