ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی سایر معانی: الحاقیه، برافزود، برآویخت، جزو، آویزه [زمین شناسی] ضمیمه ،پیوست ،دستگاه فرعى، ضمایم متصل به بدن حشرات، مانند پاها و بالها. [ریاضیات] ضمیمه، اضافه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست سایر معانی: مالیدن به، زدن به، چیز مالیدنی یا زدنی (به ویژه دارو)، تقاضا، تقاضانامه، فرم، پشتکار، سعی، مداومت، ربط، اطلاق، وابس ...
تقریبا سایر معانی: تقریبا [ریاضیات] به تقریب، تقریبا، تخمینا، تقریب زدن
آبسپاری [باستانشناسی] نوعی تدفین که در آن جسد را در آب رود یا دریا رها میکنند
واژههای مصوب فرهنگستان
طرف، فضا، حوزه، ناحیه، منطقه، مساحت، سطح، پهنه سایر معانی: سرزمین، قطعه زمین، رویه، وسعت، عرصه، محوطه (بخشی از خانه یا محوطه یا میدان یا شهر و غیره که به کار ویژه ای تعلق دارد)، (زیست شناسی ...
حکومت اشرافی، طبقهء اشراف سایر معانی: نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند ...
زبان مصنوعی [کامپیوتر] زبان مصنوعی .
هجومپذیر، قابل حمله سایر معانی: هجوم پذیر، قابل حمله
جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، همگذاردن، انجمن کردن سایر معانی: گردآوردن، گردهم آوردن، فراهم آوردن، گروه کردن، جلسه تشکیل دادن، همنشست ...
کمک، معاونت، مساعدت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، مدد، همدستی، پایمردی، مراعات سایر معانی: یاری، امداد، مواظبت [نساجی] معاونت - همدستی - همکاری - همیاری
کمک، دستیار، یاور، معین، بردست، معاون، نایب، ترقی دهنده، رهبریار، حاضر سایر معانی: معاون، دستیار، یاور، کمک، نایب [فوتبال] معاون [بهداشت] آسیستان [نساجی] ماده کمکی - ماده تعاونی ...
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار، هم پیوند، همبسته، دانشبهری، وابسته، امیزش کردن، مربوط ساختن، پیوستن، شریک کردن، مصاحبت کردن، وابسته کردن، همدم شدن، معاشرت کردن سایر معا ...