معنی

ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی
سایر معانی: الحاقیه، برافزود، برآویخت، جزو، آویزه
[زمین شناسی] ضمیمه ،پیوست ،دستگاه فرعى، ضمایم متصل به بدن حشرات، مانند پاها و بالها.
[ریاضیات] ضمیمه، اضافه

دیکشنری

اعصاب
اسم
attachment, annex, appendix, supplement, addendum, appendageضمیمه
appendageدستگاه فرعی
annex, appendix, enclosure, annexation, appendageپیوست

ترجمه آنلاین

زائده

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.