معنی

جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، همگذاردن، انجمن کردن
سایر معانی: گردآوردن، گردهم آوردن، فراهم آوردن، گروه کردن، جلسه تشکیل دادن، همنشست کردن، چپیره شدن، (ماشین آلات) سوار کردن، جورکردن (اجزای چیزی)، ملاقات کردن
[شیمی] سوار کردن، جورکردن (اجزاى چیزى )
[سینما] به هم پیوستن - مرحله اول پیوند به ترتیب نماها
[عمران و معماری] سوارکردن - مونتاژ کردن - سرهم کردن - یکپارچه کردن
[کامپیوتر] مجتمع کردن، ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در داده های مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجرا، ترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین، گردهمایی کردن، سوار کردن، همگذاردن .
[صنعت] مونتاژ، سوار کردن، همگذاری
[نساجی] سوار کردن اجزای ماشین - مونتاژ
[ریاضیات] سوار کردن، روی هم سوار کردن، همگذاردن

دیکشنری

جمع کن
فعل
mount, pickup, assemble, pick, take in, help to rideسوار کردن
gather, backlog, snuggle, retract, congregate, assembleجمع شدن
assemble, collect, gatherفراهم اوردن
assembleهمگذاردن
accumulate, stack, fill, stuff, cumulate, assembleانباشتن
amass, assemble, collect, compile, troopگرد اوردن
mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, geminateجفت کردن
agglomerate, assemble, constringe, convene, flock, forgatherگرد امدن
assembleانجمن کردن
amass, condense, compress, collect, congest, assembleمتراکم کردن

ترجمه آنلاین

جمع آوری کنید

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.