دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ سایر معانی: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در نزدیکی، در اطراف سایر معانی: دور تا دور، این جا، (عامیانه) در جای معلوم، (عامیانه) تقریبا، در حرکت، در قید حیات، موجود [عمران و معماری ...
با کمر بند بستن، محاصره کردن سایر معانی: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن
محدود، کراندار سایر معانی: کران دار [برق و الکترونیک] کران دار [ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار [آمار] کراندار
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن سایر معانی: محاصره کردن، محصور کردن، محاط کردن، در دایره قرار دادن، (دایره وار) دور چیزی را گرفتن، گردگیری کردن، در پرهون کردن [ریا ...
در اغوش گرفتن، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن سایر معانی: احاطه کردن، پیراگیری کردن، فرا گرفتن، گردگیری کردن، دورگرفتن، حصارکشی کردن، (در بسته یا پاکت و غیره ...
در اغوش گرفتن، در لفافه پیچیدن، پیچیدن، در بر گرفتن، با لفافه پوشاندن سایر معانی: (در چند لایه) پیچیدن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن، در آغوش گرفتن
فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن سایر معانی: احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن
عمومی، جنسی، کلی، نوعی، وابسته به تیره سایر معانی: وابسته به یک نوع یا طبقه ی بخصوص، تیره ای، گروهی، (در مورد اجناسی که در سوپرمارکت ها می فروشند) بدون علامت تجارتی، بدون مارک، (زیست شناسی) ...
دخول، گنجایش، شمول، در برداری سایر معانی: درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره [زمین شناسی] ادخال قطعه ای از یک سنگ در داخل سنگی دیگر. از ...
یاغو، صدای گربه، میو، مرغ نوروزی اروپایی، اصطبل، در اصطبل نگهداری کردن، موی ریختن، میومیو کردن، حبس کردن، پر ریختن سایر معانی: (معمولا با: up) در قفس کردن، محبوس کردن، (از نظر) پنهان کردن، ق ...
وسیع، چشم اندازدار سایر معانی: وسیع، چشم اندازدار [سینما] حرکت افقی دوربین فیلمبرداری