معنی

پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در نزدیکی، در اطراف
سایر معانی: دور تا دور، این جا، (عامیانه) در جای معلوم، (عامیانه) تقریبا، در حرکت، در قید حیات، موجود
[عمران و معماری] اطراف - پیرامون - حول - دور
[فوتبال] گرداگرد
[نساجی] زمینه - متن
[ریاضیات] دو طرف، اطراف، دور تا دور، گرداگرد،پیرامون

دیکشنری

دور و بر
قید
away, around, aloof, nowhere near, yonderدور
about, around, byپیرامون
around, aboutگرداگرد
aroundدر حوالی
aroundسوی دیگر
aroundدر هر سو
حرف اضافه
around, about, circa, anentدر اطراف
aroundدر نزدیکی

ترجمه آنلاین

اطراف

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.