begird
معنی
با کمر بند بستن، محاصره کردن
سایر معانی: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن
سایر معانی: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن
دیکشنری
ببخشید
فعل
begirdبا کمر بند بستن
girt, surround, besiege, gird, blockade, begirdمحاصره کردن
ترجمه آنلاین
شروع کردن