بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت سایر معانی: درایت، بینش، نیمادگری، نازک بینی، ژرف بینی، پی بری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اگاهی، اطلاع، هشیاری، معرفت سایر معانی: اگاهی، اطلاع، هشیاری
روشن بینی، بصیرت سایر معانی: غیب بینی، نهان بینی
معرفت، شناخت، ادراک سایر معانی: فرآیند یادگیری و فهم و داوری [ریاضیات] شناخت [روانپزشکی] شناخت - شناخت. شناخت به فرآیند کسب، سازماندهی، و استفاده از معلومات ذهنی اطلاق می شود. فرضیه های شناخ ...
کشف، اکتشاف، یابنده، پی بری سایر معانی: یابش، یاب گری، نویابی، یافته، چیز کشف شده، یابه، دستاورد، (حقوق) مقدمات محاکمه (مانند گرفتن استشهاد و گردآوری مدارک و اطلاعات مربوطه)، پیشگردهای دادرس ...
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم سایر معانی: اختیار، قدرت تصمیم گیری، آزادی عمل، (قدیمی) صواب دید، داوری، دقت، پیرانگری، پرواگری، درایت [فوتبال] تشخیص-صلاحدید [حقوق] صلاحدید، صوابدید، ت ...
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری سایر معانی: قشنگی، برازندگی، دلپسندی، ملاحت، آراستگی (elegancy هم می گویند)، سلیقه [نساجی] ظرافت - لطافت - زیبایی
باجه، عین، چشم، دیده، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، بینایی، دهانه، کاراگاه، دیدن، پاییدن، نگاه کردن سایر معانی: تخم چشم (eyeball هم می گویند)، تخم چشم و اطراف آن، کره ی چش ...
پیش بینی، بصیرت، دوراندیشی، مال اندیشی سایر معانی: آینده نگری، احتیاط، پایان بینی [عمران و معماری] دید به پیش - دید جلو
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن سایر معانی: هشیواری، (روان شناسی: آگاهی به وضع روحی و دماغی خود) روان آگاهی، نزدیک، درمدنظر، آشکار [روانپزشکی] بینش
فراست، بصیرت، کشف، بینش، شهود، درک مستقیم، دریافت ناگهانی سایر معانی: (دانستن یا فراگیری فوری و بدون استدلال و تجربه و ممارست) درون یافت، شم، درون یابی، (هرچیزی که از راه درون یافت آموخته یا ...