discretion
/ˌdɪˈskreʃn̩/

معنی

نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم
سایر معانی: اختیار، قدرت تصمیم گیری، آزادی عمل، (قدیمی) صواب دید، داوری، دقت، پیرانگری، پرواگری، درایت
[فوتبال] تشخیص-صلاحدید
[حقوق] صلاحدید، صوابدید، تشخیص، تدبیر
[ریاضیات] احتیاط، رعایت

دیکشنری

اختیار
اسم
discretion, governmentصلاحدید
precaution, caution, reserve, prudence, discretion, forethoughtاحتیاط
insight, vision, discernment, discretion, intuition, clairvoyanceبصیرت
opinion, view, look, regard, viewpoint, discretionنظر
vote, opinion, verdict, judgment, sentence, discretionرای
prudence, discretion, precautionحزم

ترجمه آنلاین

اختیار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.